نظریه حصار شیشه‌ای

در یکی از دیدگاههای منتشر شده ام در مورد شیوع چالش موسوم به “نظریه حصار شیشه‌ای” مطلبی گذاشتم و قرار شد در آینده بیشتر توضیح دهم. نظریه حصار شیشه‌ای به توصیف وضعیتی می‌پردازد که در آن مدیران و رهبران سازمانی به دلیل وابستگی به مشاوران، معاونان و دیگر افراد نزدیک به خود، از واقعیت‌های محیط کار و چالش‌های موجود دور می‌شوند. این نظریه به وضوح آفت های ذیل را بیان می‌کند:

  1. محصور شدن در اطلاعات محدود: مدیران به جای اینکه به طور مستقیم با تیم‌های زیرمجموعه خود ارتباط برقرار کنند و از تجربیات و نظرات آن‌ها بهره‌مند شوند، بیشتر به اطلاعاتی که نزدیکانشان به آن‌ها ارائه می‌دهند، تکیه می‌کنند. این باعث می‌شود که دیدگاه‌های آن‌ها نسبت به وضعیت واقعی سازمان محدود و تحریف شود.
  2. عدم آگاهی از پروژه‌ها: مدیران معمولاً در جلسات آموزشی و جلسات کاری شرکت نمی‌کنند و از جزئیات پروژه‌ها بی‌خبر هستند. این عدم آگاهی منجر به تصمیم‌گیری‌های نادرست و عدم توانایی در مدیریت مؤثر پروژه‌ها می‌شود.
  3. نتایج نامطلوب: عدم ارتباط مستقیم و واقعی با بدنه کارشناسی باعث می‌شود که پروژه‌ها به نتایج مطلوب نرسند. این پروژه‌ها یا با شکست مواجه می‌شوند یا با تأخیر و کیفیت پایین به پایان می‌رسند.
  4. تجربه محدود: مدیران ممکن است به دلیل نداشتن دانش کافی در زمینه مدیریت پروژه، نتوانند به درستی مشکلات را شناسایی و حل کنند. این موضوع باعث می‌شود که آن‌ها از واقعیت‌های روزمره سازمان دور شوند و تنها به نتایج نهایی مورد انتظار خود توجه کنند.

در کل آنچه بسیار حایز اهمیت است این است که نظریه حصار شیشه‌ای به ما یادآوری می‌کند که برای مدیریت مؤثر، ضروری است که مدیران با تیم‌های خود ارتباط مستقیمی برقرار کنند، در جلسات آموزشی شرکت کنند و از تجربیات کارشناسان بهره‌مند شوند. تنها در این صورت است که می‌توانند به درک بهتری از وضعیت سازمان دست یابند و پروژه‌ها را به موفقیت برسانند.